قسمت پنجاه و پنجم، دراگو اشتامبوک، رشید کاکاوند

Aknoon | اکنون - Ein Podcast von Aknoontalks

Podcast artwork

اکنون ادامه دارد..قسمت پنجاه و پنجممهمان: دراگو اشتامبوک با حضور: رشید کاکاوندمعرفی پادکستدارکساید https://castbox.fm/ch/6773475کتاب و سایر انتشاراتدماوند زخمی گل ها (دراگو اشتامبوک)می نویسم جنگل، بر می آید جنگل (گلچین شعر نو کروات، ابتهاج نوایی)و دیگر دریا نبود (دراگو اشتامبوک، محمد حاجی سید جوادی)دماوند از آن سوی دریا (دراگو اشتامبوک)شخصیتها (شاعر، نویسنده، بازیگر، کارگردان، خواننده، موسیقدان ….)دراگو اشتامبوک (پزشک، شاعر و سفیر کرواسی در تهران، زاده‌ی ۱۹۵۰ م)ریموند کارور ( نویسندهٔ داستان‌های کوتاه و شاعر امریکایی، ۱۹۸۸ - ۱۹۳۸ م)دوریس لسینگ (نویسندهٔ صوفی و فمینیست انگلیسی زاده کرمانشاه و برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۰۷، ۲۰۱۳ - ۱۹۱۹ م)اثیر الدین اخسیکتی (از شاعران مشهور سدهٔ ششم هجری)اشعار و جملات و عباراتیاد میدار که از مات نمی آید یاد ای امید من و عهد تو سراسر همه باد نکنی یک طرف از قصه ٔمن هرگز گوش نزی ام یک نفس از غصه ٔ تو هرگز شادیاوری نیست که با خصم تو بردارم تیغ داوری نیست که از هجر تو بستانم داد تو نگفتی که وصالم برساند به خودت راستی نیک رسانید که چشمت مرسادگر غرض خون منست از سر، اینک سر و طشت ورنه این طشت سه سال است که از بام افتاد(اثیر اخسیکتی)شبگیر و تنها می‌روی ای شمع دل‌ها تا کجا دانم بر ما می‌روی اینک تو با ما تا کجا دیبای رخ پرداخته، زلفین مشکین آخته بر تبت و چین تاخته، زان مشک و دیبا تا کجا با ماه عنابی شفق، یا خط کافوری ورق عارض چو گل غرق عرق، ای سر و بالا تا کجابر چرخ چونی تا زمان، چرخ از عقب مه در عنان جان بر اثر هی‌هی‌زنان، کای جان جان‌ها تا کجا چهرت بهشت جان بود، مهرت به جان ارزان بود جانی و جان پنهان بود، ای جان پیدا تا کجا(اثیر اخسیکتی)کارم از عشق به جان است، چه تدبیر کنم؟ یار در پرده نهان است، چه تدبیر کنم؟ راز می‌پوشم، تا کس بنداند لیکن اشک و رخساره نشان است چه تدبیر کنم؟ وصل را صبر به کار است، صبوری را دل که نه این است و نه آنست چه تدبیر کنم؟ بر کران مانده‌ام از یاد تو، در اشک غمت در میان دل و جان است چه تدبیر کنم؟ زین کران دست به فریاد توان برد، ولیک پای غیرت به میان است چه تدبیر کنم؟ پاسبان همه کس دل بُود و دردِ من اوست بر رمه گرگ شبان است چه تدبیر کنم؟ یارگر سست رکاب است همش دریابم عمر گر سست عنان است چه تدبیر کنم؟(اثیر اخسیکتی)حاشا که ز دل، مهر تو آسان برود وان عشق گران خریده، ارزان برود ای از بر من نرفته، مهر تو مرا با شیر فرو شده ست، با جان برود(اثیر اخسیکتی)خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟ آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم مرد آن بود که این کلهش بر سر است و، من نامردم ار که بی کله، آنی بسر کنمعشقت نه سرسری است که از سر به در شودمهرت نه عارضیست که جای دگر کنمعشق تو در وجودم و مهر تو در دلمبا شیر اندرون شد و با جان به در کنم(میرزاده عشقی)صد پاره وجود را فرو بیخته‌اند تا مثل تو صورتی برانگیخته‌اند سبحان الله ز فرق سر تا پایت در قالب آرزوی من ریخته‌اند(اثیر اخسیکتی)دل، بر تو بدل نمی گزیند چه کنم جز با غم تو نمی‌نشیند چه کنم وین دیده که امروز تو را می‌بیند فردا که مبادا که نبیند، چه کنم(اثیر اخسیکتی)از جان که نداشت هیچ سودم، تو بهی در دل که فرو گذاشت زودم، تو بهی از دیده که نقش تو نمودم تو بهی دیدم همه را و آزمودم تو بهی(اثیر اخسیکتی)دردا که ز عمر مایه‌ی سود نماند یک دوست کزو دلی بیاسود نماند چون کیسه‌ی ایام بجستم در او یا نقد وفا نبود، یا بود نماند(اثیر اخسیکتی)دردا که فراق، ناتوان ساخت مرا در بستر ناتوانی انداخت مرا از ضعف، چنان شدم که بر بالینم صد بار اجل آمد و نشناخت مرا(شوقی ساوه ایی)سودای میان تهی، ز دل بیرون کناز ناز بکاه و بر نیاز افزون کن استاد تو عشق است، چو آنجا برسی او خود بزبان حال گوید، چون کن(اثیر اخسیکتی)گر مَردِ رهی، میانِ خون باید رفت وز پای فتاده، سرنگون باید رفت تو پای به ره در نِه و از هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت(عطار)ایزد دلکی مهر‌فزایت بدهاد زین به نظری به این گدایت بدهاد خوبی و خوشی و دلفریبی و جمال داری همه‌، جز وفا‌، خدایت بدهاد(اثیر اخسیکتی)