دست از طلب ندارم تا کام من برآید ۲۳۳

رواق / Ravaq - Ein Podcast von فرزآن

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۳۳مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن دست از ط/لب ندارم/ تا کام/ من برآيد يا (جان) تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآيد بنمای رخ که خلقی واله شوند و حيران بگشای لب که فرياد از مرد و زن برآيد جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانت/ش نگرفته هيچ کامی جان از بدن برآيد از حسرت دهانت/ش آمد به تنگ جانم خود کام تنگدستان کی زان دهن برآيد؟ گويند ذکر خيرش در خيل عشقبازان هر جا که نام حافظ زآن انجمن برآيد چهار بیت که در برخی دیوان‌ها و تصحیح‌های دیگر موجود استبر بوی آنکه در باغ یابد گلی چو رویتآید نسیم و هر دم گرد چمن برآیدهر یک شکست زلفت پنجاه شست داردچون این دل شکسته با آن شکن برآید؟هردم چو بی‌وفایان نتوان گرفت یاریماییم و خاک کویش تا جان ز تن برآیدبرخیز تا چمن را از قامت و قیامت هم سرو در بر آید هم نارون برآیدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations