روزگاری‌ست که ما را نگران می‌داری ۴۵۰

رواق / Ravaq - Ein Podcast von فرزآن

Podcast artwork

«««««🍷می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۴۵۰

فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن


روزگاری‌ست که ما را نگران می‌داری

مخلصان را نه به وضع دگران می‌داری


گوشه‌ی چشم رضایی به منت باز نشد

اين چنين عزت صاحب‌نظران می‌داری؟


ساعد آن به که بپوشی تو چو از بهر نگار

دست در خون دل پرهنران می‌داری

نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ

همه را نعره‌زنان جامه‌دران می‌داری


چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ

سر چرا بر من دلخسته‌ گران می‌داری؟


ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور

چشم سری عجب از بی‌خبران می‌داری


گوهر جام جم از کان جهانی دگر است

تو تمنا ز گل کوزه‌گران می‌داری؟

پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی

طمع مهر و وفا زين پسران می‌داری


کيسه‌ی سيم و زرت پاک ببايد پرداخت

اين طمع‌ها که تو از سيم‌بران می‌داری

گر چه رندی و خرابی گنه ماست ولی

عاشقی گفت که ما را تو بر آن می‌داری


مگذران روز سلامت به ملامت حافظ

چه توقع ز جهان گذران می‌داری؟



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations