هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز ۲۵۸

رواق / Ravaq - Ein Podcast von فرزآن

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن هزار شکر که ديدم به کام خويشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز روندگان طريقت ره بلا سپرند رفيق عشق چه غم دارد از نشيب و فراز غم حبيب نهان به ز (جستجوی) گفت و گوی رقيب که نيست سينه‌ی ارباب کينه محرم راز اگر چه حسن تو از عشق غير مستغنی‌ست من آن نيم که از اين عشقبازی آيم باز چه گويمت که ز سوز درون چه می‌بينم ز اشک پرس حکايت که من نيم غماز چه فتنه بود که مشاطه‌ی قضا انگيخت که کرد نرگس مستش سیه به سرمه‌ی ناز(که گِرد نرگس شوخش کشید سرمه‌ی ناز) بدين سپاس که مجلس منور است به دوست گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز غرض کرشمه‌ی حسن است ور نه حاجت نيست جمال دولت محمود را به زلف اياز غزل‌سرایی ناهيد صرفه‌ای نبرد در آن مقام که حافظ برآورد آوازSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations