بر سر آنم که گر ز دست برآید ۲۳۲

رواق / Ravaq - Ein Podcast von فرزآن

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۳۲مفتعلن فاعلات و مفتعلن فعبر سر آ/نم که گر ز /دست برآ/يد دست به کاری زنم که غصه سرآيد خلوت (منظر، منزل) دل نيست جای صحبت (اغیار) اضداد ديو چو بيرون رود فرشته درآيد صحبت حکام، ظلمت شب يلداست نور ز خورشيد (خواه) جوی بو که برآيد بر در ارباب بی‌مروت دنيا چند نشينی که خواجه کی به درآيد؟ ترک گدایی مکن که گنج بيابی از نظر رهروی که در گذر آيد بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر باغ شود سبز و شاخ گل به برآيدصالح و طالح متاع خويش نمودند تا که قبول افتد و (چه) که در نظر آيد غفلت حافظ در اين سراچه عجب نيست هر که به ميخانه رفت بی‌خبر آيدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations