چو دست در سر زلفش زنم به تاب رود ۲۲۱

رواق / Ravaq - Ein Podcast von فرزآن

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنچو دست (در) بر سر زلفش زنم به تاب رود ور آشتی طلبم با سر عتاب رود چو ماه نو ره (نظارگان بیچاره) بيچارگان نظاره زند به گوشه‌ی ابرو و در نقاب رود شب شراب خرابم کند به بيداری وگر به روز (حکایت) شکايت کنم به خواب رودطريق عشق پرآشوب و (آفت) فتنه است ای دل بيفتد آن که در اين راه با شتاب رودحباب را چو فتد باد نخوت اندر سر کلاه‌داريش اندر سر شراب رود گدایی در جانان به سلطنت مفروش کسی ز سايه‌ی اين در به آفتاب رود سواد نامه‌ی موی سياه چون طی شد بياض کم نشود (ور) گر صد انتخاب رود (دلا چو پیر شدی، حسن و نازکی مفروشکه این معامله در عالم شباب رود) حجاب راه تویی حافظ از ميان برخيز خوشا کسی که در اين راه بی‌حجاب رودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations