خواندن در تاریکی - قسمت یازدهم
«دو نفر حمامى جلو آمدند كه اگر در تهران ديده مىشدند يقينا با يكى از وزيرمختارها شبهه مىشدند. يادم آمد كربلائى حسن، حمامىِ جعفرآباد كه يك مشت ارزن به سرش بريزند يكى به زمين نمىافتد.»
«دو نفر حمامى جلو آمدند كه اگر در تهران ديده مىشدند يقينا با يكى از وزيرمختارها شبهه مىشدند. يادم آمد كربلائى حسن، حمامىِ جعفرآباد كه يك مشت ارزن به سرش بريزند يكى به زمين نمىافتد.»